شب کلبه را در مشت گرفت |پدرام مجیدی
شب کلبه را در مشت گرفت آنقدر مالید که حالی به حالی شد مرد از حال رفت به سمت در در باز شد به سمتی که هیچ راوی به خاطره نداشت خاطره دختری بود انتحاری که در امن آغوش شعر منفجر شد
View Articleشعر |پدرام مجیدی
لنگه کفش تنها بود تخت، لنگه کفش تنها بود تن نداشت ها بود کفش، کشف زخم پاها بود زخم، بر زبان تن وا بود
View Articleلیبیدو در آنتی کنفورمیسم |پدرام مجیدی
«آنتی کنفورمیسم» دعوتنامهای دوباره است برای قیام. قیام علیه واژه، قیام علیه گذشته و نابودی. نابودی ترسی که برای خیلیها دیگر جزئی از زندگی عادی است. قیام ما علیه عادت است.
View Articleنشر شعر پاریس منتشر کرد: کردن |پدرام مجیدی
کردن چیزی جز ساختن نیست. چیزی ساختن. سطری بنا کردن. شعری خلق-کردن. چیزهایی هستند که پیش از کردن میآیند. کردن، ممکنشان میکند. فعالشان میکند. تمامشان میکند. نفی-کردن، نفیِ کردن است و یا شکلِ...
View Articleدو شعر از پدرام مجیدی
تو این صحنه: زن تو آشپزخونس و جملهی بعدی اینه: «مرد رفته سر کار» ولی نمیدونی که زنت تو آشپزخونس یا تو رفتی سر کار؟
View Article
More Pages to Explore .....